کد خبر: ۱۲۵۲۵
۰۵ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
مادر و دختر محله فاطمیه یک زوج هنری هستند

مادر و دختر محله فاطمیه یک زوج هنری هستند

فاطمه‌صغری کرامتی ۱۲ ساله که می‌شود، قالی‌بافی را از شوهر‌خواهرش یادمی‌گیرد. چند سال بعد از ازدواجش هم که به مشهد می‌آیند، در همین خانه فعلی در محله فاطمیه، با شوهرش کارگاه می‌زنند و سه تا دار قالی برپا می‌کنند.

‌می‌نشیند پای دار کوچکش. گره روی گره می‌اندازد تا تابلوفرش ذره‌ذره بالا رود. ۱۲۶ رنگ قرار است در هم تنیده شوند برای ساختن منظره‌ای از یک روستا. به یاد کودکی‌اش می‌افتد در روستای جاغرق؛ وقتی برای عروسک‌هایش لباس می‌دوخت و از این کار غرق شادی می‌شد.

یاد جیران‌خانم هم می‌افتد. همسایه‌ای که خیلی خوب بافتنی می‌کرد. یک روز رفت خانه جیران خانم و پرسید: می‌شود به من هم بافتنی یاد بدهی؟ جیران خانم که می‌خواست او را از سر خود بازکند، گفت: هرکی بخواهد خودش یاد می‌گیرد. دلش شکست و گریست. رفت پیش مادر و از جیران‌خانم گله کرد. مادرش گفت: اگر زرنگ باشی، خودت یاد می‌گیری.

زرنگ بود. این را ثابت کرده بود. همان وقتی که بی‌مربی و بی‌الگو، قیچی را انداخته بود روی پارچه و برای عروسک‌هایش لباس دوخته بود. این بار هم رفت و کاموا و دومیل خرید. نشست خانه و آن‌قدر نخ را پشت میل انداخت و میل را زیر نخ تا سرانجام زیر و رو را یاد گرفت و لذتی سراپایش را پرکرد. از همان وقت بود که خودش را شناخت. علاقه‌اش را دریافت و از آن به بعد تمام روح خود را معطوف به هنرش کرد تا شادی‌اش تداوم یابد. مگر خوشبختی غیر از این است؟

کارکردن از راه هنر

فاطمه‌صغری کرامتی ۱۲ ساله که می‌شود، قالی‌بافی را هم از شوهر‌خواهرش یادمی‌گیرد و کم‌کم می‌شود یک قالی‌باف حرفه‌ای؛ البته قبلا در شش‌سالگی خیاطی و در ۱۱ سالگی بافتنی را یاد گرفته است. چند سال بعد از ازدواجش هم که به مشهد می‌آیند، در همین خانه فعلی در محله فاطمیه مشهد، با شوهرش کارگاه می‌زنند و سه تا دار قالی برپا می‌کنند. شش کارگر هم می‌آورند و از همین راه گذران زندگی می‌کنند.

خودش می‌گوید:۲۰‌سالی می‌شود که کارگاه را جمع کرده‌ایم و به‌جایش مغازه لوازم خانگی زده‌ایم، چون دیگر برای شوهرم سخت بود دنبال لوازم و ابزار کار برود و من هم توانم کم‌شده بود. اما این پایان کارش نیست. حالا هنر‌های دیگری از انگشتانش می‌ریزد. پشتی قالیچه‌ای می‌بافد و تابلوفرش و در کنار اینها خیاطی هم می‌کند.

 

مادر و دختر يا زوج هنري!

کرامتی که همه او را به نام معصومه‌خانم می‌شناسند، حالا با ۵۵ سال سن، پنج‌پسر و چهاردختر دارد. یکی از دخترهایش شده است زوج هنری مادر. با هم تابلوفرش می‌بافند و خیاطی می‌کنند. معصومه‌خانم می‌گوید: خیاطی و تابلوفرش را زهرا آموزش دید و به من هم یاد داد.

یکی از دخترهایش شده است زوج هنری مادر. با هم تابلوفرش می‌بافند و خیاطی می‌کنند

و، اما عقیده خود زهرا منصوری این است: هرچه دارم از تشویق‌های مادرم است و البته همسرم. من آدمی نیستم که خیلی دنباله کاری را بگیرم. به خیاطی هم علاقه چندانی نشان نمی‌دادم. با پیشنهاد مادرم کلاس رفتم و کم‌کم شروع کردم برای خودم و خواهر‌ها لباس دوختن. همسایه‌ها و اقوام که لباس‌ها را می‌دیدند، سفارش می‌دادند و کم‌کم دستم راه افتاد. با وجود اینکه فقط یک دوره دو ماهه کلاس رفته‌ام، الان می‌توانم از روی ژورنال و سایت‌ها به‌خوبی لباس بدوزم.

 

ماجراي تحصيل ادامه دارد

خانم کرامتی تلفنی گفته بود: لطفا پنج‌شنبه برای گفت‌و‌گو بیایید، چون من امتحان دارم و باید درسم را بخوانم. بعد جواب سوالم را این‌طور داده بود: چهارم نهضت درس می‌خوانم.  وقتی طبق قرار آمدم به دیدنش، ابتدا از امتحانش پرسیدم که با لبخند گفت: شکر خدا خوب بود. میانه گفت‌و‌گو که دوباره حرف از تحصیل می‌شود معصومه‌خانم می‌گوید: وقتی مجرد بودم تا کلاس دوم نهضت را خواندم. پدرم مخالف درس‌خواندنم بود.

مشهد ثبت‌نام کرده بودم و مواقعی که خانه خواهرم می‌آمدم، کلاس‌هایم را می‌رفتم، اما، چون استعداد داشتم همیشه نمراتم خوب بود.سال ۷۵ که بانوی باسلیقه محله فاطمیه، آخرین دخترش را برای ثبت‌نام به مدرسه می‌برد، مدیر می‌گوید: اگر درست را ادامه ندهی دخترت را ثبت‌نام نمی‌کنیم. این‌طور می‌شود که او به کلاس سوم می‌رود. اما این‌بار هم فارغ از مشکلات نبوده است، چون به گفته خودش: شوهرم دوست نداشت وقتی خانه می‌آید من مشغول درس خواندن باشم. شب‌ها که همه خواب بودند من در هال و زیر نور شب‌خواب درس می‌خواندم و مشق‌هایم را می‌نوشتم.

 

از توليد تا مصرف

زهرا دختر ۳۱ ساله و هنرمند خانم کرامتی الان یک‌ماه است که در بولوار ابوطالب کارگاه خیاطی زده است. خودش که ساکن محله فاطمیه است، می‌گوید: خیلی به دنبال فضای مناسب در محله خودمان گشتم، چون نباید سروصدای کارگاه برای همسایه‌ها مزاحمت ایجاد کند، اما پیدا نکردم.

حالا او با مادر کار طراحی و برش را انجام می‌دهند. چند کارگر  طرح‌ها را می‌دوزند و بعد هم برای فروش به کلی‌فروشی‌ها می‌برند. زهرا دوست دارد در آینده کارگاهش را بزرگ‌تر و در کنار مادر مزون هم دایر کند.

 

مادر و دختر محله فاطمیه یک زوج هنری هستند

 

خانه‌ای رو به مسجد

خانواده معصومه‌خانم از سال ۵۸ ساکن محله فاطمیه هستند. رابطه معصومه‌خانم با همسایه‌ها خیلی خوب است و همه او را به عنوان یک کدبانو می‌شناسند. این هنرمند محله ما می‌گوید: با همسایه‌ها رفت‌وآمد داریم و دوره قرآن و نهضت و حرم را با هم می‌رویم.

به قول دخترش: در این کوچه هرکس مراسمی دارد دنبال مامان من می‌آید. مادر هنرمند محله ما محل زندگی‌اش را دوست دارد، به‌خصوص که درِ خانه‌اش درست رو به مسجد سجادیه باز می‌شود و او با همسرش هر سه‌وعده نماز را به مسجد می‌روند. هرگاه هم در مسجد به کمک احتیاج دارند، معصومه خانم به‌سرعت می‌رود.

او از قدیم هم برایم حرف می‌‍‌زند: وقتی ما به این کوچه آمدیم از سر خیابان خانه چهارم بودیم و بقیه زمین‌ها خالی بود. بعد از کوچه ما هم، همه بیابان بود. ما برای خرید، نزدیک درمانگاه سیلو می‌رفتیم. آب و برق هم نبود و از خیرآباد نفت می‌آوردیم.

 

حرف اول، خانه‌داري 

هنرهاي مادر خانه به اين‌ها ختم نمي‌شود. مي‌رود داخل آشپزخانه و شيشه‌هاي كوچك را يك‌به‌يك مي‌چيند روي پيشخوان؛ سير هفت‌ساله، سير يك‌ساله، ترشي‌آلبالو، كمپوت گيلاس، ترشي پياز، شوري، گوجه‌شور. همه را خودش در خانه درست مي‌كند و مشتري‌هاي پروپاقرصي دارد كه مي‌آيند و حاصل زحمتش را مي‌برند.

تولید سير هفت‌ساله، سير يك‌ساله، ترشي‌آلبالو، ترشي پياز، شوري، گوجه‌شور از دیگر هنرهای فاطمه خانم است

ناگفته نماند كه اين كدبانو تمام اين‌كارها را زماني انجام مي‌دهد كه همسرش خانه نيست و در مغازه است چون: شوهرم دوست ندارد وقتي خانه مي‌آيد مشغول اين كارها باشم. تابلوفرش را براي همين پشت پرده گذاشته‌ام و به محض اينكه مي‌آيد پرده را مي‌كشم. زهرا ادامه حرف مادر را مي‌گيرد: بابا فكر سلامتي مامان را مي‌كند. نمي‌خواهد روي خودش فشار بياورد.

 

هنر موروثي

كرامتي از دخترهايش كاملا راضي است و درباره زهرا مي‌گويد: آشپزي و تزيين غذا را خيلي خوب بلد است و در مهماني‌ها همه را با دست‌پختش به اشتها مي‌آورد. دختر هنرمند او گلسازي هم كار مي‌كند و نقاشي روي بلور و شيشه. براي هيچ‌كدام هم كلاس نرفته است و فقط با نگاه‌كردن و ديدن آموزش‌هاي تلويزيون اين ‌هنرها را آموخته، درست مثل مادرش كه در كودكي خياطي و بافتني مي‌كرده است.

 

مال تو و من نداريم

توصيه‌هاي خانم كرامتي در پايان چنین است: خانم‌هاي جوان بايد دست در دست شوهرشان بگذارند. من عروس پنج‌روزه بودم كه كارگاه قالي‌بافي زدم و با شوهرم زندگي را شروع كرديم. هيچ‌وقت بينمان بي‌احترامي و بي‌عزتي نبوده و نگفته‌ايم اين مال من، اين مال تو. خدا را شكر هميشه هم از زندگي‌ام راضي بوده‌ام و بچه‌هاي موفقي دارم. 

 

* این گزارش یکشنبه، ۱۳ اسفند ۹۲ در شماره ۴۵ شهرآرامحله منطقه ۳ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44